هوالحكيم
آري برادر اينگونه است
با همپيالهي هميشگي، مَهدي، در ميعادگاه بوديم كه صحبت از ازدواج و تاهل به ميان افتاد. دست نصيحت پيشانداخت كه چرا زودتر زن نميگيري و مزدوج نميشوي؟ گير داده بود كه دارد ديرت ميشود و تا چند وقت ديگر موهايت همچو دندانهايت سفيد ميشود!
حالا يكي هم پيدا نميشد بگويد: گَر[1] اگر طبيب بودي سر خود دوا نمودي....
در مقام دفاعيه بر آمدم و گفتم: آن دخت كه ميجويم، برِ كَس نيافتهام هنوز كه بلندزادهاي است زيباروي، از تبار بزرگان.
صفحه قبل 1 صفحه بعد